پارت 6 ناظر محترم لطفا منتشر کن:) پلیز:))♡
از جاده ماشینا رد میشدن بدون هیچ اهمیتی به ما بالاخره یه ماشین وایستاد دراکو رو همراه خودم بردم سمت ماشین و کنارش نشستم آقا؟ زودتر برید بیمارستان....دراکو...آروم باش خوب میشی دستمو دور گردنش انداختم و کمکش کردم از ماشین بریم بیرون وارد بیمارستان شدیم + آقا؟ چی شده؟ زخمی شدن؟ دیانیرا : شیشه به سر و صورتش خورده رفتن تو یه اتاق بعد از چند مین دکتر اومد بیرون دویدم سمتش چی شد؟ حالش خوبه؟ × بله چیز مهمی نبود فقط صورتش یه کوچولو زخم شده چی شده؟ دیانیرا : تصادف کردیم × آخه شما حالتون خوبه! دیانیرا : به لطف اونه...خودشو سپر من کرد × بهتره برید پیشش دیانیرا : با عجله رفتم طرف اتاقش و وارد شدم و در و پشت سرم بستم دراکو رو تخت نشسته بود رفتم و کنارش نشستم خوبی؟ دراکو : آره تو آسیبی که ندیدی دیانیرا : ممنون....نه من خوبم دراکو : آخ سرم....دیانیرا : دراکو؟ چی شد؟ چیزی نگفت و روی تخت بیهوش افتاد دراکو؟ چشماتو باز کن....دراکو؟ بهش نزدیک شدم چی شد؟ دراکو : چشمامو باز کردم و زدم زیر خنده دیانیرا رو به خودم نزدیک کردم خوبم...خوبم دیانیرا : چرا اینجوری میکنی؟ دیگه از این شوخیا نکن دراکو : دیدی نگرانمی؟ دیانیرا : نه من نگران تو نیستم...فقط...فقط نمیخواستم به خاطر من آسیب ببینی ( آره تو راست میگی😂 ) دراکو : باشه خب کی میشه بریم؟ دیانیرا : فعلا باید بمونی تا حالت کامل خوب بشه دراکو : من خوبم حوصله اینجا رو ندارم فقط چند تا خراش کوچیکه اینجا موندن فقط وقت و هدر میده
دیانیرا : باید از دکتر بپرسم وایسا الان میام....از اتاق رفتم بیرون و در و بستم آقای دکتر؟ دراکو کی مرخص میشه؟ دکتر : مشکلی ندارن تا چند ساعت دیگه می تونن مرخص بشن دیانیرا : ممنون...برگشتم تو اتاق دراکو : چی شد؟ دیانیرا : تا چند ساعت دیگه باید بمونی شازده دراکو : هومم...باشه خب هم حوصلم سر رفته...هم گشنمه دیانیرا : فکر کنم الان غذات برسه اگه غذا ندادن واست ساندویچ میگیرم صدای زنگ گوشی توی گوشم پیچید با نگاه کردن به اسمش نگرانی توی دلم موج زد چی باید بگم؟ ( ا..الو مامان؟ ماریا : دیانیرا؟ تو کجا رفتی؟ با مالفوی چکار میکنی؟ / مامان....من مجبورم فعلا از مدرسه دور باشم باید اون آدم و پیدا کنم / تا کی؟ تا کی باید همینطور ادامه بدی؟ پدرت از دستت خیلی عصبیه دوباره با لوسیوس دعواش شده / دراکو خودش گفت کمکم میکنه ما جامون فعلا امنه / الان کجایی؟ دیانیرا : لندن / مراقب خودت باش سعی کن زودتر برگردی / بعد از اینکه اون و پیدا کردیم چشم / خدافظ..... گوشیو قطع کردم و توی کوله پشتیم گذاشتم دراکو : مامانت بود؟ عصبی بود نه؟ دیانیرا : نه...البته زیاد نه دراکو تو هنوزم میتونی برگردی دراکو : من تا آخر این اتفاق باهاتم....دیگه در مورد برگشت من حرف نزن دیانیرا : قبل از اینکه حرفی بزنم در اتاق باز شد و یه پرستار با غذاهای توی دستش اومد داخل + مزاحم شدم؟ دیانیرا : نه...نه + مثل اینکه شازده هم گرسنشه دراکو : خیلی....غذا رو از دستش گرفتم و شروع به خوردن کردم + عزیزم اینم غذای تو دیانیرا : مرسی غذا رو از دستش گرفتم و خوردم + مثل اینکه آقا پسر خیلی فداکاره دراکو غذا توی گلوش پرید و گفت : نه بابا این که چیزی نبود الانم که حالم خوبه فقط میتونم بعد از غذا از اینجا برم؟ + حالا که انقد اصرار داری باشه
دراکو : ممنون...غذا رو خوردم و از رو تخت بلند شدم دیانیرا : دویدم سمتش و دستشو گرفتم نمیدونم چرا انقد نگرانش بودم شاید چون باهاش دوست شدم؟ دراکو : میتونم راه برم.... /دستشو ول کردم و رفتم و در و باز کردم و از اتاق رفتیم بیرون / وایسا پول و حساب کنم....خب آخی بالاخره از بیمارستان اومدم بیرون / فقط 2 ساعت اینجا بودیا / ولی اندازه 1 سال گذشت خب بانو حالا کجا بریم؟ /بانو؟ /تو بهم میگی شازده منم میگم بانو /بریم خونه رفتم سمت خیابون و منتظر ماشین وایستادم سوار ماشین شدیم و بعد از چند مین رسیدیم خونه پیاده شدم و کلید و از کوله پشتیم برداشتم و در و باز کردم دراکو : یه چیزی فهمیدم دیانیرا : چی؟ دراکو : رو مبل نشستم و به دیانیرا چشم دوختم وقتی ماشین ترمز نمی گرفت فهمیدم یه نفر ترمز و دست کاری کرده دیانیرا : ولی کی؟ دراکو : همون کسی که داریم دنبالش میگردیم مثل اینکه ماشین و دستکاری کرده تا ما نتونیم دیگه پیداش کنیم دیانیرا : ولی با این کارش با جون ما بازی کرده دراکو : باید پیداش کنیم دیانیرا : الان نه....اول باید یکم استراحت کنی باید صبر کنیم دراکو : باید یه فرصت گیر بیاریم دیانیرا : عجیبه نه؟ ما داریم دنبال کسی میگردیم که حتی نمیدونیم کیه... کجاس...هدفش از این کارا چیه پیدا کردن این آدم غیر ممکنه دراکو : آره...ولی ما غیر ممکن و ممکن میکنیم خودتو به خاطرش اذیت نکن دیانیرا : باشه....من خوابم میاد دراکو : یکم برو بخواب دیانیرا : رو مبل دراز کشیدم و چشمامو رو هم گذاشتم دراکو : حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم بیرون رفتم تو اتاق و یه بلوز مشکی با شلوار مشکی پوشیدم و از خونه زدم بیرون باد سردی می وزید رفتم سمت پارک و رو نیمکت نشستم
یه پسر با موهای مشکی و بنفش اومد و کنارم نشست + پارک آرامش بخشه نه؟ نگاه کردن به بچه ها و غرق شدن توی دنیای بچه ها قشنگه! دراکو : آره از همه چی دورم میکنه....ولی منو یاد بچگیم میندازه + من لوکاسم دراکو : منم دراکو هستم لوکاس : دلم میخواد بیشتر باهات آشنا شم دراکو : چرا؟ لوکاس : به نظرم شخصیت جالبی داری دراکو : میتونم بهت اعتماد کنم؟ لوکاس : البته....
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) میدونی اگه این تست و منتشر کنی چقد خوشحالم میکنی:))پس منتشر کن ناظر مهربونم:)💚☺تنک:) لایک و کامنت فراموش نشه♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دراکو فداکار میشود😂
آرهه😂😂
لوکاس همون فردهههههههه😀😀😀😀😀😀😀نهههه؟!!!
ولی غیر از اینا عالی بودددد فقط تورو خدااا زود ب زود بزار
نه احتمال زیاد اون نیس😂😔💔
مرسیییی:))امروز میزارم
عالی مثل همیشه
ممنووون:))♡
داستان جالبی بودش😁🍃
ممنوون لطف داری:))